به نام حضرت دوست
سلام خانوم معلم
نميدونم چرا همين اساعه به ياد مرحومه فهيمه خانوم افتادم
آن معلم مهربان آن پري آسموني
خدا رحمتش كند
ديروز مراسم مرحوم حسن آقا نظري بود
نميدونم شما هم تشريف داشتيد يا نه
اما به گمانم
از كوچه باغ ملكوت
نسيمي صميمانه در آن جا وزيدن گرفته بود
برنامه كه تمام شد دقايقي به بيرون از سالن رفتم و وقتي شوق ديدن حسن بار ديگر مرا به سالن كشاند
از ميان جمع ناگهان دستي دستم را گرفت تا مرا كنار خود بنشاند
ديدم كسي نبود جز آقاي نظري، پدر حسن سفر كرده
و شايد توي اون همه هق هق گريه
كه حسن بهانه بود براي ريختن اشك!
تكانهاي شديد شانه هاي پدر حسن
را بيشتر از همه حس ميكردم و ميديدم
مجري چقدر اميدوار بود كه آيا تا سال ديگه در برنامه هست يا نه؟!
و در انديشه ام غوطه ميخوردم كه آيا پايان برنامه را خواهم ديد يا نه؟
واي چقدر حرف زدم
خانوم معلم مهربان
دعايم كنيد
كه بي شك كساني كه در كسوت پيامبري هستند
دعايشان مستجاب شده هست.
در پناه حضرت دوست