سلام .
شرمنده كه مزاحم ميشم . اما دلم خواست اين شعر رو بخوني . واقعا شاهكار هستش . دلم نيومد شمام بي نصيب بموني از اين شهد (شعر از مرحوم استاد عابد تبريزي) :
اي از بـركـات نـام پـاكـت تـالاب غـديـر جـام وحدت
اي نـغـمـه آسـمـاني تو در گوش جهان پيام وحدت
از نام تو ورد هر زبان است تا هست جهان كلام وحدت
در باغ ولاست از تو نزهت برگ و گل و سبزه و گيا را
دريا به <غدير> موج مي زد از رشح سحاب رحمت حق
اكمـال ديـانـت از ولايـت ايـن بود همان مشيّت حق
آري به خدائي خداوند از توست، تمام، نعمت حق
هر كس نشناخت مرتضي را نشناخته نعمت خدا را
از خرد و كلان و پير و برنا آن دشت چو عرصه گاه محشر
بر عرشه منبري ز اقتاب جا كرده رسول حيّ داور
گـوئـي ز فـراز چـرخ اخضر تابيده فروغ مهر خاور
تا ديده ء هر كه هست بيند آن طلعت و پرتو و ضيا را
ديـدنـد قران و ماه و خورشيد اما نه به ديده تأمل
آواي سـروش را شنيـدنـد امـا بـه جهـالـت و تغـافل
از ديدن و از شنيدن حق كردند ز خبث دل تجاهل
آري نبود ز سرمه هرگز در بي بصران شفا عمي را
انكار پس از قبول و اقرار هرگز نه سزاي اهل توحيد
گفتار نبي شنيدن آنگاه، ترديد در آنچه ديده مي ديد
ترديد نه، بلكه در حقيقت جمعي ز عناد كفر ورزيد
كــفــر اسـت بلي نديده ديدن فعل حق ختم انبيا را
گفتار نبي كه در حقيقت وحي است به نصّ لفظ يوحي
انكار كسي كند كه باشد در شبهه ز قول ذات يكتا
ايـواي، بيان حق شنيدن آنگاه حديث نفي و حاشا
از نـفـــي علـــي نمــود جمعـي انكـار بيـان كبـريـا را
هر كس صفت كسي بگويد من هر نفسي علي ستايم
جز نام جميل او نگويم سر جز به حريم او نسايم
او مالك كون و بنده مملوك، او شاه جهان و من گدايم
<عابد> نسزد شهي چنان او مأيوس كند چو من گدا را