آدمي سيب هوس چيد ، شبي شيطان شد
پيش چشم همه آينه ها ، عريان شد
پيش از آغاز زمين بود كه عصيان رقصيد
پيش از آغاز زمين بود كه نافرمان شد
در شب وسوسه با دختر گندم خوابيد
بوي ايمان ز دلش رفت ، اسير نان شد
بعد از آن حادثه زرد ، خدا را گم كرد
اهرمن آمد و در غفلت او پنهان شد
آدمي عرش نشين بود ، خدا غيرت بود
شد هوس پوش ، كه تبعيدي خاكستان شد
عبرت از هيبت اين حادثه بر خود لرزيد
آدم از عرش خدا پرت شد و شيطان شد
تا به كي سيب هوس ، وسوسه ، غفلت ، شيطان
بايد از وسوسه برگشت ، شبي انسان شد