• وبلاگ : صميمانه ...
  • يادداشت : به بهانه شب وحشت (چهارشنبه سوري)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام...

    اجازه؟

    خانوم ما اصلاً ازاين کارهايي که شما گفتيد نمي کنيم...

    ولي خانوم پنجم دبستان که بوديم روز چهارشنبه سوري از سرويس مدرسه پياده شديم...داشتيم سر كوچه با دوستمون حرف مي زديم ييهو پسر همسايه يه سيگارت انداختن زير پامون...ماهم خانومي كرديم و هيچي بهش نگفتيم...

    اما يه خانومه از اون ور خيابون اومد سمت ما...فك كرد كار ما بوده...هرچي بد وبياره ونفرين دلش خواست به ما گفت!ماهم هاج و واج نگاش كرديم!!!...هرچي هم گفتيم ما نبوديم باور نكرد و رفت!

    خاااااااااااانوم!چرا اينقدر بعضيا توي قضاوت عجولن؟خب يعني رنگ پريده ي مارو نديد كه اين حرفهارو زد؟

    خانوم اجازه؟ما كي مي تونيم حق هاي ضايع شده مونو از جماعت رجال بگيريم؟خانوم ما حقمونو مي خوايم!!