سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سبحان الله....

    نظر

جهان را صاحبی باشد خدا نام ...

 *  و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم *

بارالها!
سجاده نیایشم را رو به وسعت رحمت بیکران تو پهن می کنم تا در این پهنه بدانم که ذره ای بیش نیستم .
دیدن مخلوقاتت متحیرم می کند و زبانم قاصر است از تمجید و شکرگزاردن تو .... اما دیدن برخی شان کلمه تحیر را برنمی تابد ..... عظمتی در ذراتشان موج می زند که می لرزاندم ...... آنقدر گویا و واضح آمادگی شان را برای آن وعده بزرگ به نمایش می گذارند که ترس بَرم می دارد ....
و من جمعه ای که گذشت عظمتی را دیدم که ذره ذره اش آماده باشِ آن رستاخیز بزرگ بود .... برای آن لحظه که کوهها به حرکت درآیند .... برای آن وعده عظیم .... برای آن روز ...
لاحول ولا قوة الا بالله .... اگر نبود این جمله در ، ورودی غار بی نهایت زیبای کتله خور ، بی شک از فقر کلمات در تمام طول مسیر زار می زدم ....
خدایا!
چه مهربانی تو که می دانی عجز و ناتوانی ام را .... و حتی در لحظه های نیایش و شکرگزاری که وظیفه من است باز هم تو کلمه ها را هجی می کنی ..... تا من تکرارشان کنم .....
مهربان بی نظیر من !
من در این عظمت بی همتا تو را دیدم .... بی حجاب .... تو را در آیه آیه هایی که نشان تو بود و بر هر سنگ و قندیل نصب شده بود دیدم .... و تو را شنیدم در صدای گامهای عبادت کنندگانت ..... تو را شنیدم از زبان آن سنگ که می گفت سبحان الله و آن قندیل که می خواند حمد لله .... تو را حس کردم ..... در آن سرمای مطبوع و دلچسب ..... در آن اکسیژنِ نمی دانم از کجا ..... 
پروردگارا!
چه حقیر بنده ای هستم در برابر این همه مهربانی تو ..... بی اراده به این عبادتگاه کشاندی ام ....من دوست دارم عبادتگاه بخوانمش ..... مگر غیر از این است که یک ساعت تفکر معادل هفتاد سال عبادت است ؟؟؟ ..... پس جایی که مرا به تفکر وا می دارد مگر جز عبادتگاه می تواند باشد ؟ ...... زبانم قاصر است از گفتن و .... قلمم عاجز از نوشتن ..... تنها باید گفت و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

 

خانوم معلم نوشت :

1. غار عظیم و زیبای کتله خور در 165 کیلومتری جنوب غربی استان زنجان قرار داره ..... این غار به لحاظ زیبایی اولین غار در دنیا و به لحاظ وسعت دومین غار در دنیاست ....

2. ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

3. این روزها تنها لحظه های فراموشی و فراغتم از دنیا و مافیها لحظه هاییِ که با جوجه ها می گذره ....

4. همه تلاشم رو کردم که بهت ثابت کنم رفتنت اشتباهه اما ظاهرا .... سعی من و دل بی نتیجه بود ....

4.لطیف آن است که بی چگونگی احساس شود ...

5.پاری وقتها خداوند بی اراده ما به یه جاهایی می کِشوندمون تا یه چیزایی رو ببینیم و یادمون بیاد چقدر کوچکیم .... کاش یادمون بمونه ....

6. تو مسیر رفتن به غار کتله خور از سلطانیه رد شدیم ..... بنایی بسیار زیبا که وقتی توش قدم می زنه آدم احساس غرور می کنه از پیشینه ای با این قدمت و اصالت ..... خدایی آجر به آجر این جور بناها اصالت دارن و شناسنامه های معتبر ما ایرانی ها هستن ....

7.ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود، یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است ....

8. لقمان به فرزندش گفت:با مردم شیرین مباش که تو را می خورند و تلخ مباش که دورت می اندازند ....

9. ...... یه عالمه حرف ... برای نگفتن

10. زیاده عرضی نیست ..... التماس دعا .....

****خدایا! ما را به جرعه ای از عشق مهمان کن و برقی از منزل لیلی بدرخشان تا خرمن وجودمان را خاکستر کند .