سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

زندگی یعنی ....

    نظر

جهان را صاحبی باشد خدا نام ...

* در اندرون همه ما خزانه بیکرانی از عشق و شادمانی و نعمت است که می تواند آنچه را که در آرزوی آنیم ، برایمان فراهم کند .

پرسیدم : آقا معلم زندگی یعنی چه ؟
هنوز سوالم تمام نشده بود که شاگردها طبق معمول با شنیدن چنین سوالی زدند زیر خنده . معلم دستش را بالا برد تا آنها را آرام کند . بعد ، چند دقیقه ای به من نگاه کرد . حس می کردم با نگاهش از من می پرسد که سوالم جدی بوده یا نه و وقتی مطمئن شد قصد شوخی ندارم ، گفت :«به سوالت جواب می دم .»
بعد کیف پولش را از جیبش بیرون آورد و یک تکه آئینه کوچک گرد که تقریبا اندازه یک سکه بود ، از کیفش درآورد و گفت : در دوران کودکی من ، جنگ شروع شده بود . ما خیلی فقیر بودیم و توی یک دهکده دور افتاده زندگی می کردیم . یک روز توی جاده نزدیک خانه مان یک تکه آئینه شکسته پیدا کردم . موتور سیکلت یک سرباز خُرد و خاکشیر شده بود . خیلی سعی کردم تمام تکه های آئینه را پیدا کنم و کنار هم بچینم ولی ممکن نبود . برای همین بزرگترین تکه را نگه داشتم . بعد هم کناره های آئینه را روی سنگ کشیدم و آن را گِرد کردم . بعدها با این آئینه ، بازی می کردم و مجذوب این موضوع شده بودم که با این آئینه می توانم نور را در جاهای تاریکی که خورشید هیچ وقت به آنها نمی تابید ، یعنی در سوراخ های عمیق ، شکاف ها و گنجه ها منعکس کنم . تاباندن نور در جاهایی که ابدا نوری به آنها نمی رسید ، برایم حکم یک بازی دلپذیر را پیدا کرد .
آئینه کوچک را نگه داشتم و در اوقات بیکاری به این بازی ادامه دادم . وقتی بزرگ شدم ، فهمیدم که این فقط یک بازی بچه گانه نیست ، بلکه استعاره ای است ، برای شیوه ای که باید در زندگی به آن عمل کنم . می دانستم که من نور یا منبع ایجاد آن نیستم ولی می توانم نور را به تاریکترین جاها منعکس کنم ......

*** چقدر آئینه هستم ؟ اصلا بلدم آئینه باشم یا اینکه ...... !!!!؟؟؟؟ 

       خانوم معلم نوشت :

1ــ با دعاهای خیر همگی ستاره من دوباره می درخشه .... بابابزرگ حالشون خیلی بهتره .... (خدایااااااااااااااااااااااااااا خیلی شُکرت)... ممنون که دعا کردید ....

2ــ محض شیطنت گوشم رو کشید و گفت : یادت باشه ، همیشه یه طوری رفتار کن که به دیگران بتونی بگی مثل من باشید ، خانوووووووووووووووم معلم (روی این بخش خیلی خیلی تاکید کرد ....) .... خندیدم و گفتم : کانت!!!!!! .... زل زد تو چشمام : اصل مطلب رو بچسب نه فرعش رو ... کانت جاده فرعیه ، اصل مطلب جای دیگه اس ..... ــ چشم رئیس بزرگ .... راستی اصل مطلب چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

3ــ گوشیش ویروسی بود یه مینی کلیپ بلوتوث کرد رو گوشیم گوشی منم ویروسی شد .... کلی خرج رو دستمون گذاشت ... سه روز هم چشمامون پر التماس بود به آبجی کوچیکه که بی گوشی نمونیم ..... نتیجه اخلاقی : دیگه اجازه نمی دم کسی چیزی بلوتوث کنه رو گوشیم تا مطمئن نباشم از سلامت گوشیش حتی شما داداشی عزیز .... نتیجه معنایی : بلوتوث قلبم رو هم برای کسی روشن نمی کنم که هر مزخرفی رو بریزه تو قلبم بعدشم بشه اسباب غصه و التماس و خرج کردن وقت نازنین جهت ویروس زدایی از قلب عزیزم .....

4ــ معنی برکت زیاد بودن نیست ، جاری و مفید بودن است ....

5ــ این منزل جنباندن (بخونید خانه تکانی) هم شده اسباب دردسر .... فرش که نداریم (بعد از یک هفته کلنجار رفتن ، منتقل شده قالیشویی)... کتابخونه که مثل آوار فرو ریخت و کتابای نازنیم زیر آوار موندن و من فقط تماشا کردم ..... وقت هم که بسیار بسیار ضیق می باشد  در نتیجه به گمانم تا نیم ساعت به تحویل سال همچنان باید منزل بجنبانیم ..... واااااااییییییییی خونه دلم رو کِی بتکونم ؟

6ــ من ، روبروی آیینه : هی ... با توأم .... در ازای قهر و جفا ، مهر و وفا کنی هنر کرده ای .... نه هنر نکرده ای به وظیفه خدایی ات عمل کرده ای ..... (این یعنی خانه تکانی دل ..... البته جمله مال استاد سید مهدی شجاعیه در کتاب زیبا و دلبرِ طوفان دیگری در راه است ... منم جلوی آئینه به خودم یادآوریش کردم ...)

7ــ جوجه ها در تدارک یک هفت سین استثنایی برای کلاس هستن .... به شدت منتظر و بی صبرم که ببینم چی توی اون کله های کوچیکشون می گذره ..... می خوان غافلگیرم کنن ... اما یکیشون لو داد که قراره پخ بشم ....

8ــ هر کودکی که به دنیا می آید ، حامل برات امیدی است که شاید نجات بشریت به دست او باشد ....

9ــ هر قطره اشک امضای خداست پای چشمانی که آسمان در آنها خلاصه شده است ...

10ــ زیاده تر از این عرضی نیست .... فقط .... مثل همیشه .... دعا .... دعا ... دعا .... یادتون نره .... برای درخشیدن همه ستاره هایی که برکت زندگیمون هستن و نفسهاشون حلقه وصل ما به همدیگه و به بالاترها .....

** خدایا ! تو آنچنانی که من دوست دارم ... مرا آنچنان کن که تو دوست داری ....

**** آخ  راستی یادم رفت بگم .... مطلب مال من نیست .... اما از دل من گفته ..... کلی لذت بردم از خوندنش ...( از آرشیو مجله هام یابیدمش ... زن روز )

 

*******  روحم تبدار است ..... کاش می شد گاهی محض تفنن نفس نکشید ...... :((