سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من ستاره های چشمهام رو گم کردم ...

جهان را صاحبی باشد خدا نام ....

در کلاس با شتاب باز شد . قلبم هُری ریخت . چپ چپ نگاهش کردم :

ـ این چه مدل در باز کردنه ؟؟؟!!!!! ترسیدم .....

یه لبخند بانمک گوشه لبش نشست :

ـ آخرین ورژن باز کردن در برای خانوم معلمایی که نیم ساعت از تعطیلی مدرسه گذشته اما هنوز از کلاسشون بیرون نیومدن.

ـ نیم ساعت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ـ بله سرکار ، نیم ساعت !!!!! همه رفتن . منم کلی منتظر شدم دیدم تشریف نیاوردید گفتم بیام ببینم از دستت راحت شدیم خدا رو شکر یا نه ..که متاسفانه هنوز زنده ای ... نشستی درو دیوار تماشا می کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا این روزا انقده گیجی تو ؟؟؟؟؟؟؟

بهش لبخند زدم :

ـ گیج خودتی .... فقط ذهنم درگیره ... برو پایین منم میزمو مرتب می کنم و می یام .

ـ خانم کم حواس ، کدوم میز ؟؟؟؟؟؟؟..... اینکه تابلوئه که ذهنت درگیره ، فقط دارم از فضولی می میرم که درگیر چی ؟

نگاهم به میزم افتاد .. مرتبش کردم بودم یعنی در واقع چیزی روش نبود ، همه وسایلش رو گذاشته بودم توی کشو .

ـ درگیرِ ... ، بچه مگه تو کار و زندگی نداری ؟ .....  برو منم می یام دیگه ....

نشست روی سکوی زیر تخته ، یه نگاه پر معنی بهم کرد :

ـ هیچ معلوم هست تو این روزا چته ؟

از ذهنم گذشت :....هیچ معلوم هست تو این روزا چته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ، چه سوال آشنایی ، دیروز معلم بهداشت بچه ها وقتی رفتم ازش قرص بگیرم برای آروم شدن سردردم ازم پرسید ، بعدشم گفت : داری دائم السردرد می شیا ، یه فکری به حال سردردات بکن . چرا اینجوری شدی ؟ اول سال خیلی با نشاط بودی . اتفاقی افتاده ؟ 

ـ نه ، چیزی نشده . سردردام هم مال شیطنت بچه هاست (چه دروغ شاخ داری !!!!!!!!!!!!!!!!!! دیدم متعجب نگاهم می کنه ....) . ممنون .

بعدشم نوبت مشاور مدرسه بود .... از جلوی اتاقش رد شدم . از دور بهش لبخند زدم و با سر سلام کردم . با صدای بلند گفت :

خیلی تلخ بود ، کام منم تلخ شد .....

ـ چی تلخ بود ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

ـ لبخند و سلام .....

تو چهارچوب در اتاقش ایستادم و گفتم :

ـ تلخ بود ؟ ولی من مزه ای احساس نکردم .... فقط عرض ادب بود

ـ ممنون ، ولی تابلو سرحال نیستی ....

لبخند زدم :

ـ دچار توهم فانتزی شدی .... لبخند که تلخ نمی شه اونم وقتی همراه اسم خدا باشه ....

ـ نخند ... تلخ و گزنده شدی .... دیگه گول بازی با کلماتت رو نمی خورم .... چته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

ـ فعلا کلاس دارم .... باشه برا بعد ..... 

ـ ستاره های چشمهاتو کجا جا گذاشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ـ بی خیال خانوم روانشناس ... ستاره هام تو کشوی میز کلاسمه برای دفترای جوجه هام ... فعلا ....

ــــــــــ

ـ هییییییییی حواست کجاست .... ده دقیقه است دارم چونه می زنم ... اصلا شنیدی چی گفتم ؟

ـ جان ؟؟؟؟؟!!!!!!! ببخش حواسم نبود ، چی گفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ـ هیچی بابا .. پا شو بریم  ... مگه نمی خوای بری دانشگاه .... دیرت شد ... منم کلاس زبانم دیر شد .....

از پله ها اومدیم پایین ... ذهنم بدجوری درگیره ..... ستاره هام .... لبخند ... سلام ... تلخی ....  راستی ستاره های چشمهام کجاست ؟؟؟؟؟؟

 

1ـ من ستاره های چشمهام رو گم کردم ....

2ـ الهی همنشین با همنشین انس می گیرد.خوشا آنکه با تو همنشین است.

3ـ همچنان دلتنگم .... دعام کنید .

4ـ خدای مهربونم ! از سر تقصیراتم بگذر اگه امسال معلم خوبی برا جوجه هام نیستم . دست خودم نیست اسیر یه پریشانی شدم ...

5ـ خدایا !!!!!!!!!!!!!!! جون هرکی دوست داری کاری کن که دل قرار بگیرد .

6ـ .....