سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

صاف و ساده

    نظر

 

به نام او که هر چه کردیم به چشم کَرَمش زیبا بود

تا حالا شده بشینی یه کوچولو در احوالات بچه ها دقت کنی ؟ راستش چند روز پیش داشتم فکر می کردم که دنیای بچه ها چقده بی رنگ و ریاست . انگاری تمام سادگی و خلوص تو وجود این موجودات ناز آسمونی جمع شده .

یه بچه هر وقت دلش بخواد با تمام صداقتش می خنده ، با همه یکرنگیش بدون توجه به اطرافش گریه می کنه ، با همون راستی و صداقت نابش بهت اخم می کنه و بابت فلان کار که بهش اجازه ندادی انجام بده ازت دلگیر می شه ، حتی گاهی باهات قهر می کنه اما چند لحظه بعد با تمام وجودش دستش رو دور گردنت حلقه می کنه و محکم می بوسدت بعدشم به چشمات خیره می شه تا مطمئن بشه ازش نرنجیدی . همه عشق دنیا توی همون یه بوسه جمع شده . وقتی لبای خیسشو رو لپت فشار می ده و یه بوسه تفی مهمونت می کنه یهویی دلت می لرزه و لبریز از یه حس ناب می شی . عاشقانه ترین بوسه ات رو نثارش می کنی محکم بغلش می کنی و درست توی همین لحظه است که چشمات نمناک می شه .

بعد از کلی تفکرات !!!! به این نتیجه رسیدم این عشقه چون بکر و دست نخورده است اینطوری آدمو می بره تا عرش . چون هنوز به رنگ و لعاب دنیا آلوده نشده پاک و تاثیرگذاره .

القصه ، دست مبارک زیر چونه و مشغول بودیم به اندیشیدن ، ما هم که فیلسوف ( نوشابه خدمتتون هست ؟ ) . آدمیزاد جماعت هم که اهل آسمون ریسمون بافتن بهم ... با خودم فکر کردم اگه این عشقه همینطوری ناب و دست نخورده می موند چی می شد ؟ اگه بعد از چند سال زندگی و به اصطلاح ماها بزرگ شدن ، این دِلِ احتیاج به یه صافی درست درمون ( همون چای صاف کن مامان اینا ، اینجا بخونید دل صاف کن !!!) پیدا نمی کرد چی می شد ؟ اگه یه خرده به خودمون زحمت می دادیم و بیشتر ازش مواظبت می کردیم و لازم نبود هر چند وقت یه بار از این قلب بیچاره که باید حرم خدا باشه با یه ...... ( صدای سوت ) ، یه نفر رو بیرون کنیم به اسم عشق و یکی دیگه رو جایگزین ، چی می شد؟ آخه بابا این قلبه ، دله ، عزیز دل خواهر پارکینگ که نیست . هی این میره .... اون میاد ... اون یکی زحمتو کم می کنه ... سر و کله یکی دیگه پیدا می شه .... بعدشم روشنفکرمآبانه قیافه محزون به خودمون می گیریم و تکیه بر درخت می زنیم ( اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده .......) احساس دِپسُردگی ( ترکیبی از دِپرسی و افسردگی حاد ) می کنیم هی آه جگرسوز می کشیم هی اشک می افشانیم  .

حالا تصور کن به جای این همه دپسردگی یه بار  _ فقط یه بار _ بچه بشیم . درست عین بچه ها_ صاف و ساده _ خالص و بی ریا دستامونو گره کنیم دور گردن خدا ، لبهای خیسمونو محکم بچسبونیم به لپش و بوسش کنیم . بعد خیره بشیم به چشماش و .... اونوقت ... اگه گفتی چی می شه ؟ .... اونم محکم محکم ما رو بغلمون می کنه می بوسدمون و لبریز از عشق خدا می شیم ..... چه حس ناب و قشنگی داریم توی اون لحظه ....

 

 

بعدش دیگه عمرا دلمون بخواد از بغلش بیایم پایین . عمرا دیگه درِ دلمونو به روی هرکسی باز کنیم . عمرا اگه دچار عشقای زمینی بشیم .عمرا اگه دلمون بخواد به جز اون اصل کاریه به دیگری فکر کنیم . اونوقته که دل می شه حرم خدا . بعد زندگی یه رنگ دیگه به خودش می گیره ، رنگ بی رنگی ، رنگ سادگی ، رنگ زلالی ، رنگ خدا .....

چند تا از ما آدمها تا حالا شده سرمونو بگیریم رو به آسمون و با تمام عشقمون بهش بگیم : خدا جونم ، مهربونم ، دوستت دارم ؟ چندتامون معرفتشو داشتیم که عاشقانه ببوسیمش و به خاطر نعمتهاش ازش تشکر کنیم  ؟ ( من که ...... خدا بهم یه جو معرفت بده )

حالا دیگه وقتش نرسیده با همه عشقمون بریم سراغش ؟ وقتش نشده دستامونو دور گردنش حلقه کنیم و ببوسیمش ؟  اون منتظره مونه ها .... فقط ............

....... توی لحظه های عشق بازیتون با خدا یادتون نره برای منم دعا کنید .