زنگ آغاز بهار
جهان را صاحبی باشد خدا نام ....
آفتاب مهربان
تاج گل بر سر زده
فصل تابستان گذشت
نوبت مهر آمده
کیف های پر کتاب
کفش های بی قرار
می رسد از نو به گوش
زنگ آغاز بهار
خسته از خواب و خیال
خسته از خمیازه ام
می وزد بوی بهار
از کتاب تازه ام
توی باغ مدرسه
های و هوی دوستی
دست های ما پر از
رنگ و بوی دوستی
آشنایی های نو
دوستی های قدیم
کیف و کفش من کجاست؟
مدرسه ، ما آمدیم
زنده یاد قیصر امین پور
خانوم معلم نوشت:
1.باز هم اول مهر آمد....
2.دلم برای جوجه هام کوچولو شده بود،خدا رو شکر که تابستون تموم شد و باز زندگی به روال زیبای خودش برگشت.....
3.فصل تابستون همیشه برام کسل کننده ست ، دور از هیاهوی بچه ها خسته می شم از گذر ایام
4.اولین گروه شاگردام به لطف خدا امسال دبیرستانی می شن.... این لذت بخش ترین قسمت زندگی هر معلمه،دیدن رشد و بالندگی بچه هایی که براشون زحمت کشیده
5.الهی به امید تو.... نه به امید خلق روزگار
6.خدا رحمت کنه زنده یاد قیصر امین پور رو. به ذکر صلوات و فاتحه ای مهمانش کنیم....