خانه ای گرم تر از عشق (2 )
به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
بر آن بودیم تا به کامل ترین خانه روی زمین سری بزنیم و با اهالی ملکوتی آن ، هم کلام شویم . از این رو بر بال ملکوتی احادیث ، در آسمان 1400 ساله تشیع به پرواز در آمدیم تا به خانه با صفای علی ( ع ) و فاطمه (س ) رسیدیم ؛ نشستیم و پرسیدیم و پاسخ شنیدیم !
.
.
.
بانو به اتاق برمی گردد . توجه ما به ....
توجه ما به لباس ساده و وصله دار او جلب می شود . بانو متوجه نگاه شگفت زده ما می شود ، آنگاه بدون آنکه چیزی بگوییم با تبسم می فرماید :
سلمان هم از سادگی لباس من حیران شده بود . پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندی است که روزها روی آن شترمان علف می خورد و شب ها بر آن می خوابیم و بالش ما چرمی است که از لیف خرما پر شده است .
نگاه ما به آسیاب دستی کنار اتاق می افتد . بانو به مولا نگاه می کند . مولا می فرماید :
دستان فاطمه (س) در اثر کار کردن با این آسیاب سنگی تاول زده و زخم شده ؛ زیرا گاهی گندم آرد می کند و زمانی آرد را خمیر می سازد .
حیرت زده می گوییم : بانو شما دختر پیغمبر (ص) هستید ؛ چرا خود را اینقدر به زحمت می اندازید ؟
بانو می فرماید :
رسول خدا به من سفارش کرده که کارهای خانه را با فضه تقسیم کنم . یک روز او کار کند و روز دیگر نوبت من باشید امروز هم روز کاری من است .
می گوییم : اما اسلام کارِ خانه را بر زن واجب نکرده است ، زن این مسئولیت را از روی بزرگواری و محبت انجام می دهد .
مولا می فرماید :
اتفاقا کارهای خانه بین من و فاطمه (س) تقسیم شده است .
بانو ادامه می دهد :
جز خدا کسی نمی داند که چه اندازه از این تقسیم کار خوشحالم ؛ زیرا پیامبر مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است بازداشته است .
می پرسیم : این مشارکت تا چه مرزی از زندگی شما ادامه دارد ؟
بانو می فرماید :
تا حدی که با خداوند عهد کرده ام روح و جانم را سپر بلای همسرم قرار دهم ؛ چه در خیر و نیکی و چه در سختی و بلا .
می پرسم : بی تردید همین حس ، شما را تا این اندازه به خدا نزدیک کرده است .
بانو می فرماید :
تمام آن لحظاتی که زن در خانه خود می ماند و به امور زندگی و تربیت فرزند می پردازد نزدیکترین لحظات او به خداوند است .
می پرسیم : شما نیکوترین چیز را برای زن چه می دانید ؟
بانو می فرماید :
آنچه برای زن نیکوست ، این است که بدون ضرورت مرد نامحرم را نبیند و نامحرمان نیز او را نبینند .
می پرسیم : شما در سنگر خانه چقدر به آموزش و دانش بها می دهید ؟
بانو می فرماید :
آنقدر که خانه خود را کلاس آموزش و مدرسه تعلیم زنان قرار داده ام .
می پرسیم : آیا با وجود این همه مسئولیت چنین کاری برای شما سخت نیست ؟
بانو می فرماید :
آیا اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را به بام برده و در مقابل صدهزار دینار طلا مزد بگیرد این کار برای او دشوار خواهد بود ؟
با تعجب به بانو نگاه می کنیم و می گوییم :
معلوم است که نه !
بانو می فرماید :
من در مقابل هر مسئله ای که پاسخ می دهم بیش از فاصله بین زمین و عرش ، گوهر و لولو پاداش می گیرم . پس سزاوار است که بر من سنگین نیاید .
می گوییم : توجه شما به ابعاد مختلف زندگی نشان از مدیریت عالی شماست . در زمینه آموزش مسائل بهداشتی ، چه نظری دارید ؟
بانو می فرماید :
بهداشت جزء دستورات دینی ماست .حتی در آداب غذا خوردن هم به آن توجه شده است ؛ مثلا ، من به کودکانم آموزش داده ام که اگر کسی پس از خوردن غذا با دست چرب بخوابد ، هیچ کس جز خودش را سرزنش نکند .
می پرسیم : چقدر به آرایش اهمیت می دهید ؟
استفاده از عطر خوش و سرمه ، که جزء آرایش روز است ، در برنامه همیشگی ام جای دارد . اما این آرایش را فقط برای همسرم و در خانه خودم می پسندم و حتی به آن ارزش می دهم .
می گوییم : برای بیرون از منزل چه نظری دارید ؟
بانو می فرماید :
بسیار ناپسند است ؛ حتی من زشت می دانم که زنان پس از مرگ هم بر روی تابوت سر باز گذاشته شوند .
مولا می فرماید :
فاطمه (س) حتی خود را از نابینا هم می پوشاند ؛ چون معتقد است که اگر او زن را نمی بیند ، زن او را می بیند .
رو به بانو می پرسیم : راستی ارتباط شما با همسایگان چگونه است ؟
بانو به مولا نگاه می کند . آن گاه با تبسم جواب می دهد :
همین قدر بگویم که در منطق ما اول همسایه ، بعد خانه !
می پرسیم : در مقابل این همه عبودیت از خدا چه می خواهید ؟
بانو رو به مولا سکوت می کند . پس از لحظاتی می فرماید :
لذتی که از خدمت حضرت حق می برم ، مرا از هر خواسته ای باز داشته است ؛ حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبای خداوند باشم .
طنین ایمان و عشقی که در صدای بانو جریان دارد ، نگاه مولا را در چشمان او متوقف می کند .
در مقابل عظمت حضور آنان چنان احساس کوچکی می کنیم که دلمان می خواهد ، هرچه زودتر از این فضا به خلوت متفکرانه ای پناه ببریم و با تمام وجود به حقایقی که در کلام این زوج آسمانی است ، بیاندیشیم ... شما هم به چنین خلوتی پناه ببرید که این ، راز سعادت خواهد بود .
( برگرفته از مجله زن روز )