سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

داغ شقایق

    نظر

به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

ای شهید !

ای آنکه بر کرانه ابدی و ازلی تاریخ نشسته ای ، دست ما را بگیر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون بکش .

خبر را که خواندم دلم گرفت ، باورم نمی شد این همه گستاخی از آن دانشجوی ایرانی باشد .

در ذهنم نمی گنجید که دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به ساحت مقدس شهدا بی حرمتی کرده باشند .

خبر بسیار تلخ و گزنده بود .

دوباره مرورش کردم .یادم آمد چند هفته پیش در کلاس برای بچه ها داستان آن مرد مسیحی را تعریف کردم که هنگامی که یزید با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام حسین ( ع ) ضربه می زد امام را شناخت و به یزید گفت : ای یزید ! اگر یکی از نوادگان عیسی مسیح زنده بود ما او را پرستش می کردیم ، تو چطور توانستی پسر پیامبر خدا را بکشی و امروز این چنین در برابر فرزندانش به سر مبارک او بی احترامی بکنی .

اما امروز می بینیم که ما هم فرقی با یزیدیان نداریم .

چه فرق ما و آنان که ما نیز امروز خیزران جهالت را برداشته ایم و بر پیکر عزیزترین فرزندان وطنمان ضربه می زنیم .

آنانی که آزادی بیان امروزمان را مدیونشان هستیم .

آنانی که آرزو در دلشان مرد که ما زنده بمانیم .

آنانی که .... چه بگویم ؟!

فقط می توان گفت وای بر ما ، وای بر ما که دوباره خاطره شام را برای امام زمانمان زنده کردیم .

وای بر ما که از کوفیان بدتر شدیم ، میهمان دعوت کردیم و در کوچه پس کوچه های شهرمان سنگش زدیم .

وای بر ما که حتی حرمت میزبان بودنمان را هم حفظ نکردیم .

کف و سوت برای چه بود ؟ برای آنکه ثابت کنیم آنجا قبرستان نیست .

 آری ، آنجا قبرستان نیست . قبرستان دلهای ماست . قبرستان قلب های ماست که چو تخته پاره ای بر موجهای نسیان بی هدف به این سو و آن سو می رود و قبرستان ذهنهای بسته ماست که از یاد برده ایم که ما مدیون مادرانی هستیم که پس از سالها چشم انتظاری تنها پلاک و استخوانی از فرزندانشان را برایشان به ارمغان می آورند .

و فکر می کنیم اگر بی حرمتی کنیم ، اگر اسطوره ها را از دانشگاه بیرون کنیم ، اگر چشمانمان را ببندیم و خود را به خواب بزنیم

و اگر وانمود کنیم که یادمان نمی آید و فراموش کرده ایم اسطوره ها می میرند و از دلمان می روند غافل از اینکه :

این سفر همره تاریخ به جا می ماند

و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم ، سید مرتضی آوینی :

پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند .

آسمان  بار دگر  داغ  شقایق  دارد

دشت در دشت زمین باغ شقایق دارد

*************

شهدا شرمنده ایم