ای یار سفر کرده به امید ظهورت
به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
تقدیم به کسی که ثانیه هایمان را به انتظار قدومش چراغان کرده ایم
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند ، تو همچنان که هستی
سلام بر تو ای حقیقت زنده و جاودانه
سلام برتو ای آخرین پیام آور ایمان و ای واپسین قاصد عشق
سلام بر تو ای تنهاترین پاسدار حقیقت و ای حقیقت گمشده زمانه
و سلام بر تو ای پرچم دار قبیله خون
چشم بر افق دوخته ایم تا شاهد طلوع مهرت از بیکرانه ها باشیم
آدینه ای که می دانیم تو خواهی آمد . آن روز عطر اقاقی در کوچه پس کوچه های دلمان به مشام می رسد و خاک تشنه تر از همیشه ، انتظار گامهای استوارت را می کشد و این بار سبز جای سرخ می نشیند
تو خواهی آمد و بر ما خواهی بارید و عطرت در فضا استشمام خواهد شد
و بار دیگر عدالت معنا می یابد و شمشیر های خفته بیدار می شوند و عاشقانی سینه چاک یاریت می کنند .
ای ترانه خدا گونه
زودتر نزدمان باز آی که :
بی همگان به سرشود
بی تو به سر نمی شود
مهدی جان :
تا به کی وصف تو را از این و آن باید شنید
وصف گیسوی تو را از دیگران باید شنید
عاشقانت شهره شهرند ای سلطان عشق
صحبت عشق تو را از هر کران باید شنید
یابن الحسن
به اشکی که در چشم مجنون نشیند ، به آهی که در اوج گردون نشیند
افق در افق در پی ات خواهم آمد ، به جایی که خورشید در خون نشیند