نجات عشق
هوالمستعان
برخیز که موکب رضا می آید
سلطان سریر الارتضا می آید
ای تشنه آب چشمه رحمت حق
سر چشمه رحمت خدا می آید
میلاد با سعادت ضامن آهو آقا علی ابن موسی الرضا بر همه
شیعیان جهان مبارک باد.
نجات عشق
در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند:شادی.....غم....
غرور.....عشق......و............
روزی خبر رسید که جزیره به زودی زیر آب خواهد رفت.
همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند.
اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند چون او عاشق جزیره
بود.
وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت عشق از ثروت که با قایقی
با شکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت :
" آیا می توانم با تو همسفر شوم ؟ "
ثروت گفت: "نه . من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست ودیگر
جایی برای تو وجود ندارد. "
پس عشق ازغرورکه با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود کمک خواست.
غرور گفت : " نه. نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و
کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد. "
غم درنزدیکی عشق بود. پس عشق به اوگفت: "اجازه بده تامن باتو بیایم. "
غم با صدای حزن آلود گفت : "آه .... عشق من خیلی ناراحتم و احتیاج
دارم که تنها باشم ."
این بار عشق سراغ شادی رفت و او را صدا زد .اما او آنقدر غرق شادی
و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید.
آب هر لحظه بالا وبالاتر می آمد و عشق دیگر نا امید شده بود که ناگهان
صدایی سالخورده گفت :" بیا عشق من تو را خواهم برد."
عشق آنقدر خوشحال شده بود حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و
سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد .
وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد
کسی که جان او را نجات داده بود چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد علم که مشغول حل مسئله ای روی شن های ساحل بود رفت و
از او پرسید :" آن پیرمرد که بود ؟ "
علم پاسخ داد : "زمان "
عشق با تعجب گفت : " زمان؟! اما چرا او به من کمک کرد؟ "
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت :"زیرا تنها زمان قادر به
درک عظمت عشق است ."
مجدد میلاد آقا امام رضا علیه السلام بر همه مبارک باد.
از همگی التماس دعا برای شفای همه مریضها.