امیر دلها
به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
بگو تراب ببالد که بو تراب آمد
بگو به ماه نتابد که آفتاب آمد
بگو به بتگر بی دین که بت دگر متراش
کسی که بتکده ها را کند خراب آمد
ز لیلایی شنیدم یا علی گفت
به مجنونی رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه آندم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت
یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یا علی گفت
خمیر خاک آدم چون سرشتند
چو بر می خواست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز می زد
ز بس بیچاره مریم یا علی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده می شد
یقین آنجا علی هم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
دلا باید که هر دم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
که در روز ازل قالو بلا را
هر آنچه بود عالم یا علی گفت
محمد در شب معراج بشنید
ندایی آمد آنهم یا علی گفت
پیمبر در عروج از آسمانها
به قصد قرب اعظم یا علی گفت
به هنگام فرو رفتن به طوفان
نبی الله اکرم یا علی گفت
به هنگام فکندن داخل نار
خلیل الله اعظم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها شد
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
کجا مرده به آدم زنده می شد
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
علی در خم به دوش آن پیمبر
قدم بنهاد و آندم یا علی گفت