خانه
هوالحکیم
خـــانـــه
یک نجار مسن به کارفرمایش گفت که می خواهد بازنشسته شود تا خانه ای برای خود بسازد و در کنار همسر و نوه هایش دوران پیری را به خوشی سپری کند.
کارفرما از اینکه کارگر خوبش را از دست می داد ، ناراحت بود ولی نجار خسته بود و به استراحت نیاز داشت . کارفرما از نجار خواست تا قبل از رفتن خانه ای برایش بسازد و بعد بازنشسته شود.
نجار قبول کرد ولی دیگر دل به کار نمی بست ، چون می دانست که کارش آینده ای نخواهد داشت ، از چوب های نا مرغوب برای ساخت خانه استفاده کرد و کارش را از سر سیری انجام داد.
وقتی کارفرما برای دیدن خانه آمد ، کلید خانه را به نجار داد و گفت : این خانه هدیه من به شماست ، بابت زحماتی که در طول این سالها برایم کشیده ای.
نجار وا رفت ، او در تمام این مدت در حال ساختن خانه ای برای خودش بود و حالا مجبور بود در خانه ای زندگی کند که اصلا خوب ساخته نشده بود.