صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مانع

    نظر

هوالحق

دوستای خوب و مهربونم سلام . تاخیر یک ماه و دو روزه من رو بابت به روز نکردن وبلاگم ببخشید. راستش یه مشکل فنی نه چندان کوچولو باعث شد که من تقریبا سه هفته از داشتن کامپیوتر محروم باشم اما به لطف خدا مشکل حل شد و من تصمیم گرفتم که به سرعت وبلاگم رو به روز کنم. از اینکه به من لطف می کنید و به وبلاگم سر می زنید ازتون ممنونم .اینم مطلب جدیدم . تقدیم به همه شما که از صمیم قلبم دوستتون دارم

مـــــــــانــع

در زمانهای قدیم ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند ، خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند.

بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهریست که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ایست و.......با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی داشت .

نزدیک غروب ، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد.بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.

ناگهان کیسه ای را دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.

پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:

" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد."

                     یا علی