یا رقیه
هوالرحیم
یه دختر سه ساله کنج خــــرابه شــــام
همش بونه میگیره می گه بابامو می خوام
امشب شب سوم محرمه. شب خانوم رقیه .شب سه ساله ابی عبدالله که میگن این خانوم کوچولو با اون دستای ناز کوچیکش گره های بزرگی رو باز میکنه.
یا رقیه
این خانوم کوچولو درد دل قشنگی داره با، بابا جونش واین چند وقت بعد از بابا رو برا باباجونش اینطوری تعریف می کنه:
خون می چکد به دوشم از چشمهای نیزه
من هم عــــزا گرفتم با های های نیزه
یا شهر تیره گشته یا تار گشته چشمم
تنها تو را شــناسم ای روشـــنای نیزه
با خـــارها دویدم با تازیانه رفتم
آخــــر به تو رسـیدم از رد پای نیزه
دیدی مـــرا گرفتند آخــر ز دامن تو
ای وای وای دشمن ای وای وای نیزه
دشمن ز هردوسو بست زنجیر گردنم را
یکسو به دست زینب یکسو به پای نیزه
هم پاره پاره معجرهم رشته رشته گیسو
از بس که ســنگ خوردم از لابلای نیزه
اینم زبون گرفتن خانوم رقیه اس با قاصدک که سراغ باباشو از قاصدک میگیره.
قاصدک بابای من گم شده اونو ندیدی؟
کاش میشد می رفتی و تو قتلگاه میگردیدی
یا کریم بگو چرا بال و پر تو خونیه؟
مگه تو اونجا بودی شاید که بابامو دیدی
شاپرک نشین رو شونم شو نه هام درد میکنه
خبر از بابام بیار اگه رو نیزه پریدی
پروانه یه بوسه من بهت میدم امانتی
بده به بابام اگه به چاک لبهاش رسیدی
این شبا هر جا رفتین التماس دعا .دست به دامن خانوم رقیه بشیم. این خانوم خیلی دل شکسته و مهربونه حتما همه حاجت میگیریم.
انشاءالله
التماس دعا - یا علی مدد