ماه و خورشید تو کیست ؟
به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
تو هم حتما به چیزهایی دل بسته ای ! به ستاره ای ، به ماهی یا خورشیدی .... حتما ارزش دل بستن داشته اند که به آنها دل داده ای . نگران نباش ! نمی خواهم نهی ات کنم که :
دل نبند . چون اصلا دل را داده اند برای دل دادن !
دیده ای آخر سال ، حسابدارها چقدر سرشان شلوغ می شود ، چون باید حساب هایشان را دقیق کنند ، راست و درست کنند . ببینند چقدر کم آورده اند و چقدر زیاد!
یعنی زندگی من به اندازه یک شرکت ، ارزش ندارد! پس چرا من از این حساب و کتاب ها ندارم !
نه ! نگو نداری ! اتفاقا خیلی هم داری ! حساب و کتاب پول هایی که پس انداز کردی ! یا انفاق کردی ! حساب و کتاب محتویات یخچال و فریزر و کم و کسری های آن ، حساب و کتاب نمرات درسی و معدل و مشروطی را ، حساب و کتاب مهمانی ها و تنوع غذاها و لباس ها را ، حساب و کتاب فیلم های جدید سینما و ماهواره را ، حساب و کتاب مدهای جدید لباس و لوازم آرایش را و .....
پس آفرین ! چه زندگی حسابگرانه ای داری ، خوش به حالت ! اما راستی یک سوال :
حساب و کتاب دلت را هم داری ؟!
حساب و کتاب غریبه هایی که به آن وارد می شوند ، آن هایی که بعضی سرشان را می اندازند پایین و محترمانه خارج می شوند و بعضی مثل کنه می چسبند .
تصویرهایی که مثل بادکنک در حوالی دلت پرواز می کنند و گاهی فقط وقتی می ترکند متوجه حضور طولانی آنها می شوی .
بادهایی که می وزند و گاهی طوفان می کنند و تمام ساخته هایت را بر باد می دهند ! راستی چقدر با زحمت آنها را به دست آورده بودی !
و امواجی که وارد می شوند و پشت سر هم به صخره سنگی دلت می کوبند .
حساب و کتاب آنها را چی ؟ داری ؟!
ناراحت شدی ؟ حق داری ! من نباید به حریم خصوصی و محرمانه دلت وارد می شدم ... اتفاقا حرف من هم همین است !
مواظب باش هر کس و نا کسی راحت به آن وارد نشود ، کمی بیشتر از این نگین کوچک مراقبت کن !
مواظب باش در را برای هر کسی باز نکنی ، هر کسی و هر فکری ! هر چند مهمان حبیب خداست ، ولی بعضی از آنها فقط می آیند ، می ریزند ، می پاشند ، می شکنند ، ریخت و پاش می کنند و می روند ...
دنبال کسی باش که وقتی می آید به راحتی نمی رود و با خودش نور و روشنایی هدیه می آورد ، دنبال عشقی باش که همیشه جاودان بماند ، با تو زندگی کند و با تو بمیرد و با تو در حشر برخیزد ، دنبال آتشی باش که برافروزد و غیر را بسوزد ، دنبال کسی باش که بیاید و جلا دهد که سیاه کردن و تباه کردن را همه بلدند و دنبال ماهی باش که هیچ وقت افول نکند و خورشیدی که هرگز غروب نکند .
هر دلبری ارزش دل بری ندارد و هر دلداری ارزش دل داری ندارد .
این حرف من نیست . نجوای ابراهیم خلیل است ، هنوز صدایش به گوش می رسد که :
لا احب الافلین .....
یه حرفی هست که دلم نمی یاد اینجا نگم :
وامصیبتا به حال کسی که دلبرش ارزش دل بری داشته باشه اما بی دلیل از دستش بده . وای به حال کسی که دلدارش یه حضور استثنایی باشه و بر دل و جان آدم نقش های ماندگار حک کرده باشه ولی بی هیچ توضیحی دیگه نباشه .......( الباقی این حکایت رو تو قلب و دل خودتون جستجو کنید ، چون بعضی چیزا هست که آدم خودش باید بهش برسه . مثل حکایت ورودی و خروجی دل که باید خود آدم به حساب و کتابش رسیدگی کنه .)