خداوندا .....
به نام او که هر چه کردیم به چشم کَرَمش زیبا بود
خداوندا !
این دل شکسته را جز دست های مهربان تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی نه .
خدایا !
این قلب هراسناک و لرزان جز در دستهای تو آرام نمی گیرد و این خودِ زبون و خفت کشیده ، بی توجه عزیزانه تو ، سبقت از هر چه پخته و خام نمی گیرد .
خدای من !
این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو کجا سر شکفتن هست و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن ؟
خدایا !
این شکاف تنهایی را جز چشمه سار جاودان مهر تو پر نمی کند و غنچه حوائجم بی باغبانی تو شکفته نمی شود و غبار اندوه از چهره غمزده ام جز باران رحمت تو نمی شوید .
مهربانا !
این جگر سوخته در آتش هجرانت را و این جان گداخته در زیر تشعشع سوزان فراقت را هیچ چیز جز خنکای نسیم بذل تو آرام نمی کند .
عزیزا !
دلی که مسیر عمر را در کویر هجران تو طی کرده ، چه سان به غیر سبزه زار لقای تو راضی شود ؟ چشمی که جز به افق انتظار تو دوخته نشده و دوردست ها را در پی سایه محو تو کاویده ، چگونه جز وصل تو را بپذیرد و پایی که در هر قدم توان از تو گرفته و با سنگ و خار و خاشاک به شوق تو درآویخته ، به چه امید در دیار غیر ، رحل اقامت افکند .
لطیفا !
دلی که عمری به دنبال تو گشته مگر جز در میان دستهای تو ، قرار می گیرد ؟ اشک اضطرار مرا چه چیز جز دستهای پاسخ تو خواهد ستود و این قلب دردآغشته از فراقت را چه چیز جز نسیم مهر تو جان خواهد بخشید ؟
الها!
تب سوزنده عشق به تو را چه درمان خواهد کرد جز دیدار تو ؟ و زخم عمیق و کاری گناه را بر جای جای روح دردمندم چه چیز جز غفران تو التیام خواهد بخشید ؟
( من ننوشتمش اما ....)