در بقيع درد، زير نور ماه/ مي رود مردي غريب و سر به راه
خاك اينجا بوي زهرا مي دهد/آسمان را در دلش جا مي دهد
آسمان در خاك چيزي ديدنيست/خاك بر افلاك چيزي ديدنيست
باز شب آمد كنار دل نشست/بغض هايي زير بار دل شكست
دستي آمد روي قبري بي نشان/ مردي آمد سوي قبري بي نشان
بر لبانش سوره ي الحمد بود/فاتحه مي خواند بر جسمي كبود
فاتحه مي خواند بر صبر خودش/ اشك مي افشاند بر قبر خودش
كاي بهار خفته ي در خاك من/ زندگي كوته و غمناك من
گرچه آب ديده ام از سر گذشت/شب سحر شد فرصتم ديگر گذشت
رحلت صديقه ي طاهره، فاطمه ي محدثه، حوراي انسيه، زهراي زكيه و مظلومه ي مطهره بر رهروان راهش تسليت باد