( بنام تو اي آرام جان )
***************************************
ولادت با سعادت سفير سرفراز كربلا ، عقيلة العرب ، اسوه صبر و از خودگذشتگي ، حضرت زينب كبري (س) كه طنين كلامش كاخ ستمكاران را به لرزه در اورد ، بر همگان بخصوص دوستداران و شيفتگان اهل بيت مبارك باد
سلام و عرض ادب بر صميمانه ترين صميمانه ها
خداييش بهترين عيدي كه ممكن بود انتظارشو داشته باشم همين بود كه ديدم وبلاكتون باز پر شده از بوي حضور يار
منم از اين نامه هايي كه شما براي خدا نوشتيد بعضي وقتا براي خدا مينويسم
يادم يه روز كه خيلي دلم گرفته بود يه نامه كه نه يه درد نامه براش نوشتم .... ميخواهيد براي شما بنويسمش ؟
خدا جون سلام
مدتهاست که برات نامه اي ننوشته بودم
خوب خودت خواستي ...
چرا اون آخرين بار كه برات نامه نوشتم و گذاشتمش زير فرش برنداشتي و نخوونديش؟
نکنه ديگه دوسم نداري ؟ نكنه تو هم از دستم خسته شدي ؟!
نمي دونم چرا روز به روز دارم بيشتر از تو دور مي شم !!!!!!!
مثل اينكه راه رو گم كردم
ولي نه ظاهر قضيه اينطور نشون ميده كه در واقع من خودمو گم كردم
هنوز در پيچ و خم نادانسته هام دارم پرسه مي زنم نمي دونم كي هستم چي هستم و چرا بايد باشم و اصلا به كجا بايد برسم !
روزها ميگذرند ... حس ميکنم به انتها نزديکتر شدم
نمي دونم اين روزا چه مرگم شده كه دارم همه رو از خودم ميرنجونم
خسته ام ... خسته از ر اهي كه افق نداره
خسته و رنگ پريده از وحشت بي تو بودن
در گير و دار احساساتم ، هنوز دارم دست و پا مي زنم
بر لبه پرتگاهي اويزون موندم كه انتهاش ناپيداست
اما ...... نه ........
ميدونم که هنوز سقوط نکردم
مي دونم تو اون بالايي ... اون بالا ........
مي دونم كه منو مي بيني و منتظر فرصتي هستي که دوباره بيايي پايين و پيشم بنشيني
هنوز هم شب ها وقتي غرق مي شوم توي خودم چشمم به سقف اسمون دوخته ميشه كه شايد بيايي ، بيايي و بنشيني کنارم
شايد بازم مثل اون وقتا منو بغلت بگيري
<