وقتي انسان عزادار است، قلب بيش از همه در رنج است و اصلا رنج بردن را همه وجود از قلب مي آموزند. دو كوهه قطعه اي از خاك كربلاست، اما در اين ميان، حسينيه را قدري ديگر است. كسي مي گفت كاش حسينيه را زباني بود تا با ما بگويد از آن سرّي كه ميان او و كربلاست . گفتم : حسينيه را زبان هست، كو محرم اسرار؟
هر كه مي خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند، اگر چه خواندن داستان را سودي نيست اگر دل كربلايي نباشد. چه بگويم در جواب اين كه حسين كيست و كربلا كدام است؟ چه بگويم در جواب اين كه چرا داستان كربلا كهنه نمي شود؟ از باب استعاره نيست اگر عاشورا را قلب تاريخ گفته اند . زمان هر سال در محرم تجديد مي شود و حيات انسان هر بار در سيد الشهداء . نه اين حيات دنيايي، كه جانواران نيز از آن برخودارند؛ حياتي كه درخور انسان است، حيات طيبه، حياتي آن سان كه امام داشت، زيستني آن سان كه امام زيست .
حسينيه شهدا نيز اكنون در جست وجوي گم كرده خويش است. او امام را نديد ، اما ياران امام را ديد و از آنان بوي خميني را شنيد، از آنان كه در حقيقت خميني فاني شدند و از اين طريق، بقايشان نيز به بقاي او پيوند خورد.