دستي كه ورق ميزند اين خاطره ها را
بايد بنويسد غم جان كندن ما را مانديم و شما بال گشوديد از اين شهر
رفتيد به جايي كه ببينيد خدا را رفتيد كه به سر منزل مقصود رسيديد
ديگر پس از ان روز نديديم شما را تقدير همين بود كه بمانيم و بپوسيم
الوده كنيم از نفس خويش هوا را انصاف همين نيست كه از ان همه خوبي
بر كوچه بگيريم فقط نام شما را بوديم و كسي پاس نمي داشت كه هستيم
باشد كه نبا شيم و بدانند كه بوديم
سلام خدمت شما بزرگواروتشكر از اينكه مهمان كيمياي سعادت بوديداز اشنايي با وبلاگ زيبايتان بسيار خوشحالم
در پناه حق سالي سرشار از شور حسيني داشته باشيد
يا علي مدد