• وبلاگ : صميمانه ...
  • يادداشت : ليلي زير درخت انار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    درد بي مرهم بميرد عاقبت .... گر تو مي داني مرا هم مرحمت...
    گر تو مي داني مرا هم جام ده .... تشنه ي درياييم را كام ده
    ...
    تشنه ي دريا ييم ساحل ?جاست ؟؟؟ آب ميخواهم صفاي دل ?جاست؟

    كام تشنه باور بي باوري... چشم خسته ي? افق بي ياوري....
    دشت پژمر ده به گرما گرم ما .... آفتاب گمشد ه سر گرم ما

    مويد

    اللهم ارزقنا زياره قبرالحسين(ع) في الدنيا و شفاعته يوم الورود.

    سلام.

    خسته نباشيد.

    عشق فقط عشق حسين(ع).

    پروردگارا ما را در عاشقي ياري کن!

    اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان(عج).

    التماس دعا.

    کربلايي باشيد.

    يا اميرالمومنين، حيدر(ع) مدد

    سلام دوست خوبم ممنون از حضور سبزت در قافله نور محبت فرموديد و اما داستان ليلي و ليلي ها همواره تكرار مي شود اما ليلي من تنها يكي است ليلي من تنها اوست هم او كه در خانه دلم خانه دارد هم او كه بهترين و مهربان ترين يار است

    با اجازه شما قافله نور را به عطر وبلاگ شما معطر مينمايم

    موفق باشين

    خدانگهدار

    ( بنام تو اي آرام جان )



    اول ذي الحجة : سالروز پيوند عشقِ آسمانيِ مولي الموحدين ، حضرت علي (ع) و سيده ي زنان عالم ، حضرت فاطمه ي زهرا (س) و همچنين ميلاد بت شکن تاريخ ، حضرت ابراهيم خليل الله (ع) مبارک باد

    ( بنام تو اي ارام جان )

    سلام و عرض ادب

    داستان ليلي و مجنون هميشه براي من جذابيت خاصي داره و هميشه برام ياد اور حالاتيه كه در وصف نميگنجه

    سخن از عشق گفتن يعني سخن از زيبايي ها و بهترين قالب براي سخن عشق ، داستان هاي ليلي و مجنون است

    اجازه ميخوام منم يه داستاني رو كه يه عزيزي برام نوشته اينجا تكرارش كنم :

    يكي بود يكي نبود .

    تو زمونهاي خيلي قديم وقتي هنوز آدم و حوايي نبود ،

    رو زمين پر بود از فضيلتها و تباهي ها .

    يه روزي كه اونها از فرط بيكاري خسته و كسل شده بودن ذكاوت باز هم جرقه اي زد و گفت . بياييد با هم بازي كنيم .

    مثلا ..... قايم موشك خوبه ؟

    همه انگار جرقه ذكاوت دامنشونو گرفته باشه از جا پريدند و با خوشحالي گفتند : از بيكاري كه بهتره .

    ديوونگي فورا فرياد كشيد :

    من چشم مي زارم و از اونجايي كه هيچكس دلش نمخواست دنبال ديوونگي بگرده همه قبول كردند .

    ديوونگي رفت جلوي يه درخت ، چشماشو بست و شروع كرد به شمردن :

    يك ...... دو ........ سه .......

    تو اين مدت هم هر كي داشت دنبال يه جايي مي گشت كه توش قايم بشه !

    لطافت ، پشت نسيم قايم شد .

    خيانت پريد وسط زباله ها و اونجا پنهون شد ،

    اصلالت ميون ابرها مخفي شد

    و هوس به مركز زمين رفت !

    دروغ گفت زير اين سنگه قايم مي شم اما رفت ته دريا !

    طمع هم تو كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد

    + رضا 

    مثل هميشه

    سلام...سال نوي ميلادي مبارك...

    نوشته جالب و خوبي رو انتخاب كرده بودين..

    اگه به نوشته هاي خانم عرفان نظر آهاري علاقه مندين ميتونين مجله چلچراغ رو مطالعه كنين...هرهفته بلا استثنا يه مطلب از ايشون داره كه خيليها هنوز توي كتاب چاپ نشده اند..

    راستي با اجازتون شما رو لينك كردم!

    موفق باشيد...

    سلام -جداقشنگ بود
    سلام.... عين و شين و قاف را اندر كتب تفسير نيست .....