• وبلاگ : صميمانه ...
  • يادداشت : نجات عشق
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرجانه 

    سلام

    اميدوارم كه حالتون خوب باشه

    خيلي وبلاگ جالبي داريد نظريات خوب و مفيد و ارزشمند

    اميدوارم هميشه به آنچه كه در صلاحتان هست برسيد و شيرين كام باشيد در زندگي

    از خداوند مهربان براي شما آرزوي بهترين ها رو دارم

    ممنون از وبلاگ زيباتون قربانتان مرجانه

    + عسل جون 
    وبلاگ فوق العاده اي داري...واقعاً زيباست وجمله هاي با شکوهي داره.اميدوارم زنده و شاداب باشي و هميشه در ياد خدا...يا حق

    سلام

    واقعآ قشنگه

    من كه كلي حال كردم (بخوصوص اين صفحه پيامه)

    (بنام تو اي ارام جان ) ................. سلام مجدد سلامي به بلنداي كوه خلوص و به وسعت درياي صداقت و به زلالي اشك چشم منتظران ظهور گل نرگس ...................... راستش وقتي نوشته ي حنا خانم رو خوندم نتونستم كاري كنم كه دوباره نخونمش ولي نشد كه نشد براي سومين بار هم خوندمش يعني هر چي بيشتر ميخونمش بيشتر به لطافت روح و بلندي و مناعت طبعش غبطه ميخورم .... خدا وكيلي توي تموم عمرم مطلبي به اين زيبايي و پر محتوايي نديده بودم ...... زيتون بزرگوار حنا كه هر چي التماسش كردم منو به شاگردي قبول نكرد ببينم تو چي يه شاگرد تنبل و بي سواد نميخواهي ؟........ عزت زياد / سر فراز باشيد

    السلام عليك يا اباصالح المهدي (عج) .... سلام .. ببخشيد بدون دعوت اومدم ... وبلاگ جالبي داريد ولي اگه نظر بنده رو بخوايين به نظر من دوست داشتن ارزشش خيلي بالاتر از عشق هستش چون عشق درست روي لبه تيز چاقو هستش و ممكنه هر لحظه به يك طرف پرت بشه كه يك طرفش دوست داشتن هستش و طرف ديگه نفرت و هميشه عشق به نفرت خيلي نزديكتر هستش تا به دوست داشتن ولي اگر بعد از دوست داشتن آدم بتونه عاشق بشه اون عشق ارزش داره (البته ببخشيدا ) ... يا حق ... اللهم فرج مولانا صاحب الزمان (عج)

    + حنا 

    سلام كار قشنگي بود براتون آرزوي موفقيت دارم . با اجازه من هم يه قصه شبيه قصه شما مي نويسم . شما ميتوني پاكش كني و اصلا ناراحت نمي شم .

    يكي بود يكي نبود .

    تو زمونهاي خيلي قديم وقتي هنوز آدم و حوايي نبود ،

    رو زمين پر بود از فضيلتها و تباهي ها .

    يه روزي كه اونها از فرط بيكاري خسته و كسل شده بودن ذكاوت باز هم جرقه اي زد و گفت . بياييد با هم بازي كنيم .

    مثلا ..... قايم موشك خوبه ؟

    همه انگار جرقه ذكاوت دامنشونو گرفته باشه از جا پريدند و با خوشحالي گفتند : از بيكاري كه بهتره .

    ديوونگي فورا فرياد كشيد :

    من چشم مي زارم و از اونجايي كه هيچكس دلش نمخواست دنبال ديوونگي بگرده همه قبول كردند .

    ديوونگي رفت جلوي يه درخت ، چشماشو بست و شروع كرد به شمردن :

    يك ...... دو ........ سه .......

    تو اين مدت هم هر كي داشت دنبال يه جايي مي گشت كه توش قايم بشه !

    لطافت ، پشت نسيم قايم شد .

    خيانت پريد وسط زباله ها و اونجا پنهون شد ،

    اصلالت ميون ابرها مخفي شد

    و هوس به مركز زمين رفت !

    دروغ گفت زير اين سنگه قايم مي شم اما رفت ته دريا !

    طمع هم تو كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد

    و ديوونگي هنوز مشغول شمردن بود هفتاد و نه ........ هشتاد ...... هشتاد و يك

    همه خودشون پنهون كرده بودن به جز عشق اخه اون هميشه مردد بود و نمي تونست تصميم بگيره .

    اون هيچوقت نمي تونست خودشو پنهون كنه .

    اون هنوز كه هنوزه نتونسته ياد بگيره كه چه جوري مخفي بشه !

    خلاصه ديونه گي ديگه داشت به صد مي رسيد نود پنج ....... نود و شش ...... نود و هفت ........

    درست لحظه اي كه ديوونگي به صد رسيد ، عشق پريد و لاي بوته گل رز پنهون شد .

    ديوونگي فرياد كشيد دارم مي يام

    وقتي برگشت اولين كسي رو كه پيدا كرد تنبلي بود .

    من كه كبوتر دلم انس گرفته با رضا

    ميشنوم ز قدسيان زمزمه ي رضا رضا


    ميلاد با سعادت هشتمين اختر امامت و ولايت امام رضا عليه السلام و همچنين ميلاد خجسته ي پيامبر صلح و دوستي حضرت عيسي ابن مريم عليه السلام بر همگان مبارك باد

    عزت زياد ... سر فراز باشيد