( بنام تو اي آرام جان )
خداييش بگم .... آخيش .... راه نفسم بند امده بود ها !!!
خدارو شكر ..... كه ..... بقيه شو بيخيال
اگر چه نزد شمـا تشنـه ي سخن بــودم
كسي كه حرف دلش را نگفت من بــودم
هميشه بي خبر از حال خويشتن بـــودم
هميشـه شيفتـه تـر از پـي شدن بـودم
چـگــونــه شــرح دهــم عـمـق كـلامـم را
اشاره اي كنم توگمان بري كه ديوانه بودم
عزت زياد ..... سرفراز باشيد
سلام
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشادخانه پرور من از كه كمتر است
اي نازنين صنم تو چه مذهب گرفته اي
كت خون ما حلالتر از شير مادر است
( بنام تو اي ارام جان )
عاقلان ديوانه اند اندر كار او ... همه طبيبان ، خود همه بيمار او
اغنياء در درگهش همچون گدا ... تاج عزت سر نهي ، يكتا خدا
عالم هستي چو باشد محضرش ... شدهمه سروعيان درمنظرت
كابات را جوهر قدرت دهي ... در دل شاعر ،تو خود معني نهي