• وبلاگ : صميمانه ...
  • يادداشت : عطر گل ياس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دلم خون شد ز فقدانش چه سازم من به هجرانش
    ز داغــش آتـش افـكـنـدي بـه جـانـم بيحساب آخر

    چـو بـيـنـم حـالـت افـســرده اطــفـال مـحـزونـش
    شـود خـون دلـم جاري ز چــشـمـان پـر آب آخر
    سراغش را ز من هر لحظه مي گيرند طـفلانش
    چـه گـويـم آن يـتـيـمـان غـمـيـن را در جواب آخر
    چـراغ خـانـه‌ام خـامـوش گـرديد از پس مرگش
    مـرا افـكـنـدي از داغــش بـه رنـج و الـتهاب آخر
    كجا عنوان كنم يارب من اين داغ و مصيبت را
    كـه بـا پـهـلـوي بـشـكـسـتـه برفته نزد باب آخر
    نـه تـنها من بسوزم در جهان از اين غم عظما
    كه گريند از غم او تا به محشر شيخ و شاب آخر
    ايـا صــديــقــه اطـهــر ضـيــاء چـشـم پـيـغمبر
    ز مـا دل كـنـدي و رفـتـي به جنت با شتاب آخر
    «حـياتي» تسليت گويد به مير مومنان زين غم
    كـزيـن غـم اوفتـاده حضرتش در اضطراب آخر

    ( بنام تو اي آرام جان )


    ********************

    باز شوراي شقاوت شور کرد

    تا چسان با فاطمه سازد نبرد

    حکم بريورش به بيت وحي داد

    داد از بيداد شورا داد ، داد

    سامري لجّاره ها را زد صدا

    تا هجوم آرند بر بيت خدا

    مشعل آتش به دستش شعله ور

    با حرامي زادگان شد حمله ور

    تند پيشا پيش آنان مي دويد

    هرکه ميديدش زخوفش ميرميد

    نعره ميزد ازغضب کف بر دهان

    انکر الاصوات او صوت ددان

    کامدم اينکار را يکسر کنم

    خانه را بااهل آن آتش زنم

    قال بعض : انّ فيها فاطمه

    گفتنش :باشد درآنجا فاطمه