سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صمیمانه ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

قدرت حافظه

    نظر

 

به نام او که هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.

 

از او پرسید : چرا گریه می کنی ؟

زن پاسخ داد : وقتی به زندگی ام می اندیشم ، به جوانی و زیبایی ام که در آینه می دیدم

و به مردی که دوست داشتم ، احساس می کنم خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را

به انسان بخشیده ، زیرا او می دانست که من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم .

مرد خردمند در میان دشت پر از برف ایستاد و به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت .

زن از گریستن دست کشید و پرسید : در آنجا چه می بینی ؟

خردمند پاسخ داد : دشتی از گل سرخ !

 

 

خداوند ، آنگاه که قدرت حافظه را به من بخشید ، بسیار سخاوتمند بود ، زیرا او می دانست

در زمستان می توانم همواره بهار را به یاد آورم و لبخند بزنم ......