• وبلاگ : صميمانه ...
  • يادداشت : يا ابوفاضل .....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عمو جونم تا تو بودي سر وساموني داشتيم
    تا تو رفتي دل پر خوني داشتيم
    آي اهل عالم بدونيد عمويي دارم
    نميدونيد که چقدر مهربونه
    قامتش تا کهکشونه

    لباسش رنگين کمونه
    توي چشماي قشنگش هزار هزار آسمونه
    مهربونه مهربونه مهربونه مهربونه
    وقتي شبا خواب ندارم
    روي شونش سر مي زارم
    تا که خوابم ببره آروم آروم
    تو گوشم شعر محبت مي خونه
    واي که چقدر مهربونه
    شونه هاش بالاتر ازهر چي بلندي روي زمين
    عمو جونم مي گه اي فرشتهِ روي زمين
    راه نرو خسته مي شي روي شونه هام بشين
    روي دوش عمو جون همهِ دنيا رو بين
    از تو چشماش مي خونم
    که چقدر دوستم داره
    از تو چشمام مي خونه
    که چقدر دوستش دارم
    به خدا مهربونه
    به خدا مهربونه
    اگر من تب بکنم ، تاب نداره
    اگر خار تو پام بره ، خواب نداره
    فکر مي کنم عمو جونم
    اگر که با ما نباشه
    خدا اون روز رو نياره
    خدا اون روز رو نياره
    هر چي ازش ميترسيدم
    خدايا اومد به سرم
    عموجون رفت آب بياره
    خبرش اومد به حرم

    عمو جونم با تو دنيامون قشنگه
    عموجونم بي تو دلها تنگ تنگه
    عموجونم با تو مثل غنچه بودم
    عموجونم بي تو يک ياس کبودم
    عموجونم چرا چشـمات روي هـم بسـته مي شه؟
    زبونم لال، نکنه گوشت از صداي من خسته مي شه؟
    حق داري اما من نمي خواستم که بره
    خاري به پاي تو عمو من به فداي تو عمو
    عمو جونم تا تو بودي غم نيومد!
    عمو جونم تا تو رفتي ماتم اومد!
    عمو جونم تا تو بودي دشمنامون مي ترسيدن
    تو که رفتي چشمت رو دور مي ديدن
    ماها گريون بوديم و اونا همه مي خنديدن
    عموجونم تا تو بودي چاره داشتيم
    عموجونم کي لباس پاره داشتيم؟
    عموجون تا تو رفتي ما همه بي چاره شديم
    دنبال زينب همه آواره شديم
    بي گوش و گوشواره شديم

    عموجونم تا توبودي غم نداشتيم
    تو رو داشتيم مثل بابا
    ديگه چيزي کم نداشتيم
    تو که رفتي سر به صحراها گذاشتيم
    پا برهنه روي خارها پا گذاشتيم
    عموجونم چرا از داغت نمردم؟!
    عموجونم به خدا من آب نخوردم!
    عموجونم بي تو سامون نداريم
    مثل زينب جون نداريم
    وقتي که چشمام روي هم بسته مي شه
    وقتي دلم از زمونه خسته مي شه
    ياد قديما مي کنم عقده هامو وا مي کنم چشمامو دريا مي کنم
    يادش بخير با بچه هاي کوچمون با چادراي مادرامون
    گوشه يک پياده رو...
    ياد محرم کرده بوديم فکر حرم کرده بوديم
    همه پيرن مشکي به تن سينه و زنجير مي زدن
    يه قلب کوچک تو سينه مست و خريدار حسين
    نوشته بود رو پرچما عباس علمدار حسين (عليهما سلام)

    به نام خدا
    سلام
    ايام سوگواري سالار شهيدان را به شما تسليت عرض مي كنيم.

    پيروز و پر شور باشيد.

    حضرت ابالفضل (ع)

    زمين مدينه با نيم نگاه خورشيد روشنايي مي گرفت و تابش طلايي آفتاب ، جمعه ، چهارمين روز شعبان سال 26 هجري را نوري ديگر مي بخشيد . بلور دلهاي شيفتگان امير المومنين علي (ع) لبريز از شور و عشق شده بود و آغوش كوچه بني هاشم به روي زائران خانه حضرت گشاده مي نمود . چهره علاقه مندان اهل بيت (ع) را شبنم شادي فرا گرفته بود و براي نو رسيده مولاي خويش بر يكديگر پيشي مي گرفتند . شور و هلهله خانه علي (ع) را فراگرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره كنند و شيريني اولين كلام او را بيايند .

    در اين هنگام ، مادر كودك ، ام البنين (ع) نوزاد را به علي (ع) تقديم كرد . امام فرزند دلبند خود را به سينه چسباند ، با صدايي آسماني در گوش راست فرزند ، اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او عطر ايمان و عشق به توحيد و نبوت نمايان شود ؛ تا از بلنداي همتش آبشار شوق اطاعت از امامت جاري شود و تا هميشه ايام در سايه ولايت سروي سبز باشد .

    چون نسيم اذان و اقامه بر روان پاك و روشن طفل وزيد ، امام علي با واژه اي مهرآفرين و روح افزا ع نام فرزند را بر لب آورد : "عباس" ؛ يعني شير بيشه شجاعت و قهرمان ميدان نبرد . دلاوري از شجاعان اسلام و قهرماني كه در برابر باطل و ستم عبوس و خشمگين است و در مقابل خير و نيكي ، شادان و متبسم .

    رواق چشمان اطرافيان را هاله اي از عشق و اميد فرا گرفته بود .

    در اين لحظه ، الماس بوسه علي (ع) بر بلور وجود طفل نشست و پيكر كوچك عباس (ع) با اولين نوازش عاطفه آشنا شد ؛ اما اين شادماني لحظاتي بعد با توفان غم درهم پيچيده شد . ماگهان گوهر اشك از ديدگان اميرمومنان (ع) پديدار شد ، و فرمود : "گويا مي بينم اين دستها يوم الطف در كنار نهر فرات در ياري برادرش حسين از بدن جدا خواهد شد"